یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان شنبه 21 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
تمثیلِ حریص بر دنیا، به موری ******* مور بر دانه از آن لرزان شود میـــكِشد یک دانه را با حرص و بیم صاحبِ خرمن همی گوید كه : هی تو ز خرمنهای ما آن دیده ای ای به صورت ذرّه، كیوان را ببین تو، نِـئی این جسم، بل آن دیده ای آدمی دید ست و باقی لحم و پوست كوه را غرقه كُنَد یك خُم زِ نَم چون به دریا راه شد از جانِ خُم زین سبب "قُلْ" گفتۀ دریا بوَد گفتۀ او جمله دُرِّ بحرِ بود دادِ دریا چون ز خمِّ ما بود چشمِ حس افسرد بر نقشِ قمر این دوئی، اوصافِ دیدۀ اَحوَل ست هین گذر از نقشِ خُم، در خُم نگر پاک از آغاز و آخِر آن عِذاب این چنین خُم را تو دریا دان یقین گشته دریائی دوئی در عینِ وصل بلکه وحدت گشته او را در وصال بعد از آن گوید : حقّم، منصوروار تا چنین سِرّ در جهان ظاهر شود تا فزاید در جهاد و کوشش او اهلِ دل همچونکه جو در وی روان هی، ز چه معلوم گردد این ؟ ز بَعث شرطِ روزِ بعث، اوّل، مُردن ست جمله عالَم زین غلط كردند راه از كجا جوئیم علم ؟ از تَركِ علم از كجا جوئیم هست ؟ از تركِ هست هم تو تانی كرد، یا نِعمَ المُعین دیده ای كاو از عدم آمد پدید این جهانِ مُنتظم مَحشَر بود ز آن نماید آن حقایق ناتمام نعمتِ جنّاتِ خوش بر دوزخی در دهانش تلخ گردد شهدِ خُلد مر شما را نیز در سوداگری كی نظاره، اهلِ بِخریدن بوَد ؟ پُرس پُرسان، كاین به چند و آن به چند ؟ از ملولی كالِه میخواهد ز تو كاله را صد بار دید و باز داد كو قدوم و كرّ و فرِّ مشتری ؟ چونكه در ملكش نباشد حَبّه ای در تجارت نیستـش سرمایه ای مایه در بازارِ این دنیا زر ست هر كه او بی مایه در بازار رفت هی كجا بودی برادر ؟، هیچ جا مشتری شو تا بجنبد دستِ من مشتری گر چه كه سُست و بارِد ست باز پرّان كن، حَمامِ روح گیر خدمتی میكُن برای كردگار *** مثنوی |
|||
|